سن من به اون دوره قد نمیده اما خب هر وقت از زبون این و اون و بیشتر مادرم میشنوم که چجوری بوده بیشتر به این اصل پی میبرم که ما ایرانی ها مرد روزهای سختیم و اینجوری زاده شدیم !

میگن اواخر شهریور بود که حمله شد و خیلی ها انتظارشو نداشتن واسه همین روزهای اول صدام خیلی راحت به فرودگاه مهراباد رسید ! از مردم میخواستن با یه پتو عازم جبهه ها و دفاع شن .. آهنگ های محرک کویتی پور و  آهنگران هم جای خود ٬ جنگ به مدرسه ها هم کشیده بود و به بچه ها قلکهایی با طرح های گل لاله ٬ نارنجک و تانک میدادن تا با پر کردنشون تو جنگ سهیم باشن ٬ میگن از پر شدن همین قلک ها ۱۱ میلیون تومان اون موقع جمع شد (دلار ۸ تومن بود)

جنگ

اینها مهم نیست مهم اینه که مردم با جون و دل از کشورشون دفاع میکردن یعنی چاره ای نداشتن چون دشمن به خونشون حمله کرده  بود و هرکی هم میبود همین کار رو میکرد.

من وقتی به دنیا اومدم که چند ماهی از پایان جنگ و خوردن جام زهر میگذشت ! اون موقع ما تهران زندگی میکردیم و مامان از سختی های اون دوران که تعریف میکنه آدم باورش نمیشه.اینکه توی رستوران ها دستمال به سختی پیدا میشد ٬ اینکه دم در هر اداره ای دو تا فاطی کماندو وجود داشت که از ورود افراد بد حجاب جلوگیری کنه !! اینکه خیلی از اقلام مورد نیاز کوپنی بود خیلی ها توی اون صفهای طولانی بزرگ شدن و ...

بعدش خودم یادم میاد یه دستگاه ویدیو خریده بودیم و برای جابجاییش باید توی هزارتا ملافه و پتو قایمش میکردیم و جاسازیش توی ماشین هم خودش پروسه ی جالبی بود ! فیلم هاشم که دیگه معمولا پشت شلوار جا میگرفت و حمل میشد !! یادش بخیر تایتانیک رو من توی "وی اچ اس" دیدم !

یا برای تهیه آلبوم های خوانندگان مور علاقمون باید هزار تا پستوی نا امن رو طی میکردیم تا آخرش یه نوار کاست بهمون میدادن و پول خونشون رو ازمون میگرفتن !!

کاری به ایدیولوژی جنگ و دلیل ادامه پیدا کردنش ندارم، فقط این همه نوشتم که بگم من خاک پای کسایی که به خاطر کشورشون شهید شدن رو میبوسم و هرچی که الان دارم رو مدیون از جون گذشتگیشون میدونم .

نوشته شده در تاریخ: 10 مهر 1389