۳۴ مطلب با موضوع «گلچین مطالب وبلاگ قبل» ثبت شده است

یه جنگ یه نوستالوژی

سن من به اون دوره قد نمیده اما خب هر وقت از زبون این و اون و بیشتر مادرم میشنوم که چجوری بوده بیشتر به این اصل پی میبرم که ما ایرانی ها مرد روزهای سختیم و اینجوری زاده شدیم !

میگن اواخر شهریور بود که حمله شد و خیلی ها انتظارشو نداشتن واسه همین روزهای اول صدام خیلی راحت به فرودگاه مهراباد رسید ! از مردم میخواستن با یه پتو عازم جبهه ها و دفاع شن .. آهنگ های محرک کویتی پور و  آهنگران هم جای خود ٬ جنگ به مدرسه ها هم کشیده بود و به بچه ها قلکهایی با طرح های گل لاله ٬ نارنجک و تانک میدادن تا با پر کردنشون تو جنگ سهیم باشن ٬ میگن از پر شدن همین قلک ها ۱۱ میلیون تومان اون موقع جمع شد (دلار ۸ تومن بود)

جنگ

اینها مهم نیست مهم اینه که مردم با جون و دل از کشورشون دفاع میکردن یعنی چاره ای نداشتن چون دشمن به خونشون حمله کرده  بود و هرکی هم میبود همین کار رو میکرد.

من وقتی به دنیا اومدم که چند ماهی از پایان جنگ و خوردن جام زهر میگذشت ! اون موقع ما تهران زندگی میکردیم و مامان از سختی های اون دوران که تعریف میکنه آدم باورش نمیشه.اینکه توی رستوران ها دستمال به سختی پیدا میشد ٬ اینکه دم در هر اداره ای دو تا فاطی کماندو وجود داشت که از ورود افراد بد حجاب جلوگیری کنه !! اینکه خیلی از اقلام مورد نیاز کوپنی بود خیلی ها توی اون صفهای طولانی بزرگ شدن و ...

بعدش خودم یادم میاد یه دستگاه ویدیو خریده بودیم و برای جابجاییش باید توی هزارتا ملافه و پتو قایمش میکردیم و جاسازیش توی ماشین هم خودش پروسه ی جالبی بود ! فیلم هاشم که دیگه معمولا پشت شلوار جا میگرفت و حمل میشد !! یادش بخیر تایتانیک رو من توی "وی اچ اس" دیدم !

یا برای تهیه آلبوم های خوانندگان مور علاقمون باید هزار تا پستوی نا امن رو طی میکردیم تا آخرش یه نوار کاست بهمون میدادن و پول خونشون رو ازمون میگرفتن !!

کاری به ایدیولوژی جنگ و دلیل ادامه پیدا کردنش ندارم، فقط این همه نوشتم که بگم من خاک پای کسایی که به خاطر کشورشون شهید شدن رو میبوسم و هرچی که الان دارم رو مدیون از جون گذشتگیشون میدونم .

نوشته شده در تاریخ: 10 مهر 1389

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هومن

ارتباط چشمی یا Eye Contact

احساسات و عواطف انسانی از ۳ طریق منتقل میشه:

۱- ارتباط چشمی              ۲- ارتباط لمسی              ۳- ارتباط گفتاری

ممکنه توی افراد مختلف درصد این عوامل تغییر کنه ولی محاله اون فرد سالم باشه و یک کدوم از این ۳ حالت رو نداشته باشه.

توی این پست میخوام از ارتباط چشمی یا به قول آمریکایی ها Eye Contact حرف بزنم. چه خوب چه بد بین پسرها جا افتاده که میگن اگه فلان دختر خیلی نگات کرد یعنی میخوادت یا مثلا تا یه دختر بهت خیره میشه میگن پسر فلانی عجب پایی داد ها! اگه پسرید که با این جمله ها خیلی آشنایید و بارها شنیدین ولی اگه دخترید و نشنیدین که بعید میدونم٬ حالا گفتم که شنیده باشید! شاید خیلی از دختر ها بدون هیچ دلیل خاصی به کسی خیره بشن واقعا ولی بارها شنیدم که مثلا یکی از هم کلاسی هام توی دانشگاه میگفته که فلان دختر همش نگام میکنه پس میرم بهش پیشنهاد بدم. بنابراین یک نگاه ممتد ساده باعث این تفکر در بیشتر پسرها میشه.

Eye Contact

قبلا هر وقت از کنار دختر یا پسری عبور میکردم به چشم هاش خیره نمیشدم و توجهی نمیکردم اما اخیراً وارد دنیای گسترده ی Eye Contact شدم. حتما شنیدین که میگن چشمها حرف میزنند. این یک جمله واقعاً درسته! چشم ها قدرتی دارند که به راحتی منظور رو میرسونن. این چشم های زبون بسته شدن عاملی دست دختر و پسر جامعه ی ما برای ایجاد ارتباط! ارتباطی که چه درست چه غلط اصلا شروع مناسبی برای ایجاد رابطه ای سالم و پایدار محسوب نمیشه ولی بعضی وقت ها تنها ترین راه ممکن تلقی میشه.

بعضی وقت ها یه لبخند ٬ یه چشمک ٬ یه نگاه باعث شده خیلی ها فکرهای درست و اشتباهی بکنند ولی نکته ای که هست اینه که چون دو نوع ارتباط بر قرار کردن آخر (لمسی و گفتاری) توی جامعه ی ما کمرنگ هست نوع اول به شدت خودنمایی میکنه.

نوشته شده در تاریخ: 5 خرداد 1389

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هومن

Miss USA 2010

وقتی خیلی کوچیک بودم یادمه همیشه مامان برنامه های miss world و miss universe رو دنبال میکرد و اطلاعات کاملی در مورد این شو های تلویزیونی داشت که البته بیننده کم نداره. من کوچیک بودم و نمیدونستم اساسا این کارها برای چیه و خب چرا؟ تا اینکه توی سایت ها و روزنامه های وطنی خوندم که این کارها منزلت زن رو میاره پایین و صرفاً دید جنسی به زن رو داره رواج میده. برداشت خاصی انجام ندادم تا اینکه دیروز برنامه ی miss usa 2010 رو دانلود کردم و البته یکی دو ساعتی میشه که کامل دیدمش.

دختر شایسته

برنامه ای که میلیون ها بیننده از سراسر دنیا داره و در نهایت یک دختر از ۵۱ ایالت آمریکا برنده مسابقه و البته دختر شایسته ی آمریکا میشه که در نهایت برای مسابقات جهانی نماینده آمریکا خواهد بود. بذارید از اینجا بحث رو شروع کنم که در حین دیدن این شو فقط دلم برای دختران و زنان کشورم سوخت و به این نتیجه رسیدم که اتفاقاً بلعکس این برخی از ماهاییم که از زیباییهای یک دختر در جامعه داریم استفاده ی ابزاری و جن.سی و حتی سیاسی میکنیم نه اونها. این تنها کشور ماست که دم انتخابات همه آزاد میشن هرچی دوست دارن بپوشن و هر حرکتی بکنند ولی بعدش  بگیر بگیر ها شروع میشه.

داشتم غبطه میخوردم به این همه شعوری که توی اون مراسم بود. دختر شایسته ی سال ۲۰۰۹ آمریکا از برنامه هاش در سال گذشته میگفت که یه موسسه برای کمک به بیماران سرطان ۳۰نه دایر کرده٬ تو زلزله ی هاییتی کمک رسانی کرده و بدون هیچ غروری اونجا رفته و کمک ها اولیه رسونده و علاوه بر هیکل بسیار زیبا و قشنگش از تحصیلات عالی نیز بی بهره نبوده. امسال هم دختری لبنانی-آمریکایی مسلمان(شیعه) با نام Rima Fakih که نماینده ایالت MichiGan بود اول شد که واقعا برازندش بود. برخی خرده میگرن که چرا بیشتر روی بدن این افراد امتیاز داده میشه که در جواب باید بگم اصلا هم اینطور نیست و اندام تنها بخشی از مسابقه هست که البته جزو فرهنگ اونجاست و اساسا یه دختر که در این مسابقات شرکت میکنه باید زیبایی ظاهری و تناسب اندام داشته باشه و علاوه بر امتیازدهی به اندام، به لباس و سطح معلومات هم نمره داده میشه.

نوشته شده در تاریخ: 2 خرداد 1389

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هومن

چند کیلومتر کارکردی؟!

توی دانشکده ی دوره لیسانس ما یه دختر خانم بود از بچه های الکترونیک که میتونم بگم یه شاهکار بود از نظر اندام و زیبایی ! یعنی خدا واقعا همه چیز رو توی این فرد تکمیل کرده فرستاده بین زمینی ها! از بینی تا چشم تا تناسب اندام و ... یه نگین همیشگی روی بینیش ٬ صورتی برنزه شده و موهای مدل "بافت آفریقایی". برای اینکه بفهمید دارم در مورد چه کسی حرف میزنم همین بس که بگم وقتی ایشون راه میرن کله ی همه ی دخترها و پسرهای دانشگاه سمت ایشون کج میشه! راحت بگم تا به حال دختری به این رو فرمی من هیچ جا ندیدم و ایشون یه جورایی به قول امروزی ها "شاه داف" دانشکدمون بودن. از لحاظ لباس پوشیدن هم که درست همون مدلی که من دوست دارم یه دختر لباس بپوشه! یعنی کفش اسپرت Air نایکی (Nike) عینک تخم مرغی Rayban (من عاشق این مدل از عینک های ری بن هستم) مانتو مدل دامن دار رنگ سال و شلواری که ...! (بقیش رو اگه بگم میگید چه هیزه!! پس نمیگم!) این همه رو گفتم تا این رو بگم که چند وقت پیش یکی از دوستان رفته بود به ایشون پیشنهاد بده که ایشون خیلی ریلکس گفته بودن : ببین آقا پسر! من الان با ۳ تا پسر دوستم اگه میخوای ۴ امیش باشی برای من مشکلی نیست!! البته با اون تیپ و قیافه ی دختره ۳ تا بی اف آمار خیلی پائینی بود به نظرم!

حالا میرسیم به بحث و بهانه ی اصلی من برای نوشتن مطالب بالا! هرکسی توی زندگیش به هر حال با خیلی ها در ارتباطه و رفت و آمد داره که هر کدوم از افراد مطمئناً یه سری تاثیرات حالا چه خوب چه بد میذارن و میرن. چیزی که میخوام الان بگم رابطه ی عشقی با جنس مخالفه. یعنی رابطه ای که درش احساسات متقابل ایجاد بشه و فارغ از هرگونه دروغ، دو طرف واقعا به هم عشق بورزن. من کلا اعتقادم بر اینه که یک انسان قبل از ازدواج باید تجربه ی رابطه با یه پسر یا دختر رو داشته باشه و این رو به همه توصیه میکنم ولی چند ماه هست که به نتیجه ای رسیدم که شاید خیلی هاتون باید بدونید تا راه رفته ی من رو نرید و اون هم اینکه رابطه با جنس مخالفتون باید Limit یا همون حد داشته باشه و نذارید تا زمانیکه ازدواج نکردید از یه سری خطوط بگذره. حالا این خطوط میتونه روحی باشه یا میتونه جسمی باشه که در هر دو صورت خسارات جبران ناپذیری به دو طرف وارد میشه. خب مثال بارزش خود من هستم و چرا راه دور بریم؟! من بهمن ماه ۸۷ با Gf اولم کات کردم. راحت بگم ما خیلی جلو رفته بودیم و راحت تر بگم! هیچی نبود که ما از همدیگه ندونیم (ببین بسته به تخیلات خودت داره! ولی تا هرجا رفت مخیلت باز هم ادامه بده چون ما بیشتر از اون با هم جلو رفته بودیم!) مثل یک روح در دو بدن شده بودیم و قرار ازدواج گذاشته و حتی اسم بچه هامون رو هم انتخاب کرده بودیم! اما بعد از اون Break up که بین ما صورت گرفت و البته بعد از اون ۸ ماه سخت برای باور جدایی، حالا با یه مشکل بزرگ روبرو هستم٬ اون هم اینکه خیلی سرد و بی روح شدم. شاید بعد از اون کات با بیش از ده دختر رابطه شروع کردم اما با همشون به دلایل مختلف که مهمترینشون بی اعتنایی و بی خیالی من بوده بهم زدیم. دیگه درونم اون حوصله برای ادامه ی رابطه رو نمیبینم. پیش خودم میگم اون رابطه که با چه عشقی ساخته شد عاقبتش این شد حالا اینها که دیگه برای گذران وقته میخواد چی بشه! به یه دختر هرچی بگی وابسته نشو نمیتونه٬ این رو خودتونم بهتر میدونید و این بزرگترین ترس من برای ادامه ی رابطه ست. چند وقت پیش یکی از دوستان وبلاگی من میخواست با دوست جونش به هم بزنه.توی کامنت هاش براش نوشتم فرض کنیم که فراموشش کنی، به نظرت میتونی عشقی رو که با هم تجربه کردین به نفر بعدی بدی؟ لامصب این عشق انگار یه بار مصرفه..انگار فقط خدا دادتش به تو تا خرج یه نفر کنی..تا میایی به نفر بعدی بگی "دوسِت دارم" یادت میاد این رو به قبلی هم میگفتی ولی اونجوری شد و زهر مار میشه اون جمله برات و حتی دوسِت دارم های طرف مقابلت هم بی معنی میشه.

کیلومتر شمار

خیلی ها عقیده دارن: "یه علاقه٬یه عادت٬یه عشق٬یه ازدواج و یک مرگ" یعنی فقط عاشق یکی بشن و با همون ازدواج کنن و همه چیز رو با اون تجربه کنن تا زمانیکه زنده هستن. تا حدودی قبول دارم این تفکر رو ولی تا جاییکه تجربه ی مناسب پشت این قضیه باشه. یعنی دختر یا پسر ما قبل از ازدواج با چند تا جنس مخالف دوست (دوستی سالم ها) بوده باشه و از کم و کیف اون جنس اطلاع داشته باشه و بعد با دید باز و تجربه ی کافی ازدواج کنه. من فکر میکنم فردی (چه دختر چه پسر) که همزمان بیش از یک "BF یا GF" داشته باشه از لحاظ روحی مریض به شمار میاد و دچار اختلال شخصیتی شده. مثل یکی از آشناهای دوستِ من که اگه هفته ای ۱ بار ۳کس با دختری جدید رو نداشته باشه دیوانه میشه و روانشناس هم بهش گفته شما هیچوقت زن نگیر چون اون زن رو بدبخت میکنی. منکه میگم وابستگی روحی خیلی بیشتر از وابستگی جسمی ضربه میزنه و اساسا وابستگی جسمی برای دختر حداقل٬ وابستگی روحی شدیدی هم میاره و وقتی دختری حالا همزمان ۳ تا بی اف داره نشون میده تا چه حد اختلالات شخصیتی داره.

راستی حتما قبل از ازدواج با شریک آینده ی زندگیتون حتما بگید چند کیلومتر کارکردین! مطمئنا اصلا خوب نیست که اول زندگیتون رو با دروغ شروع کنید! اون هم دروغی به این بزرگی که هر لحظا ممکنه بر ملا بشه و شما همیشه بابت این قضیه دست به عصا راه برین!

نوشته شده در تاریخ: 1 اردیبهشت 1389

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
هومن